بچه هاي زمين شناسي پيام نور اردبيل
وبلاگ بچه های با معرفت زمین شناسی 86 پیام نور اردبیل

سلام

 

داشتم برگه های احساسمو ورق می زدم.

داشتم دورانیو ورق می زدم که همش برام خاطره بود.

دقیقه به دقیقه ی لحظه هاش.

خنده هاش، گریه هاش، ناراحتی هاش، خواب بودناش، آخر شباش، دعواهاش، بحثاش و...

داشتم برگه های احساسمو ورق می زدم.

داشتم عکسای  دوران دانشجوییمو می دیدم.

داشتم فیلمایی که گرفتیمو می دیدم.

داشتم روزاییو می دیدم که ساعت دوصبح شام خوردیم.

داشتم روزاییو می دیدم که ساعت سه صبح تصمیم به بیرون رفتن گرفتیم.

داشتم روزایی رو می دیدم که حتی شام نداشتیم بخوریم اما آب داشتیم.

داشتم روزایی رو می دیدم که یخچال خالی بود.

داشتم روزایی رومیدیدم بغض میکردیم واسه کسی که عاشقش بودیم.

داشتم روزاییو می دیدم که توی استخر آب افتادم.

داشتم روزایی می دیدم که برا خوردن شام به جون هم می افتادیم که کی غذا بپزه.

داشتم به روزهایی که گذشت فکر می کردم.

یاد علی علی گفتنام.

 یاد اینکه دست داده مثله پا می مونه.

یاد انقزا خوبا.

یاد شیطونی های موقع خوابیدن.

یاد تقی که توپولوبود کدبانوی خونه که بهش میگفتیم یانگوم.

یاد حیمد که ذغال قلیونش تقی رواعصابانی میکرد وباهیکلش میافتاد روش  .....

یاد شهیاد که همیشه باهم کشتی میگرفتیم اخره همه نقشه هاش برای اذیت بچه ها منوخیس میکرد

یاد نادر که عشق فیلم داشت.

یاد محمد که خسیس بود

 یاد ابراهیم که عشق حل جدول داشت

داشتم همه ی این روزارو با عکساش مرور می کردم.

دیدم کیبوردم خیسه، صورتم خیس شده.

دیدم اشکم دراومده.

دیدم واژه هام همگی خیس شدن.

دیدم بغضم شکستو زدم زیر گریه و به هق هق افتادم. دیدم برگه های احساسم تموم شدن.

دیدم از پیش دوستام که مثل دادشم بودن جدا شدم.

دیدم تنها شدم.

دیدم خاطره هام هوووتوووتووو شدن.

هووتووتووووو

 

اسم های داستان مجازی هستند باتشکر نایب جاوید




تاریخ: شنبه 12 فروردين 1391برچسب:برگهای احساس یک دانشجو,دانشجو,احساس,
ارسال توسط مهندس نایب جاوید

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد